آشوب

برای تنهایی هام

آشوب

برای تنهایی هام

کاش بودی

کاش زندانی ام میکردی در حجم کوچک چشمانت... مهرت حرامم اگر ناله ای میکردم... 

کاش مهمان سفرهء خالی دستانت میشدم... نوازش هایت حرامم اگر میگذشتم از سرانگشتانت 

کاش در بند یه تپش عاشقانهء قلبت بودم... عشقت حرامم اگر صدای دیگری به گوشم بود 

کاش... 

من که به نگاهی از میان پرواز یاکریم ها هم قانع بودم... چرا نفس هایت را دریغ کردی از زندگی محتضرم؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
ع پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ب.ظ

من عشقو از ته دل چند لحظه بیشتر درک نکردم و لی تو که غرق این دریا بودی نمیدونم حالت چیه تو این ساحل من که دارم خفه می شم.

. پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:13 ب.ظ

شب تاب نمیخوام خلوتتو به هم بزنم...منو ببخش ممکنه گاهی از دستم در برن قاصدک ها

داش آکل جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

شعری بس زیبا. هان!

رخصت

لطف داری. ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد