یه بستنی عروسکی از تو یخچال برداشتم و ولو شدم رو کاناپه جلوی تلوزیون. میگم میخوری برات بیارم؟ با چس ناله میگه یکی عصری خوردم دلم درد گرفته. در حال خوردن بستنی ام فکر میکنم ساعت ۵ نفری یه بستنی عروسکی خوردیم. نیم ساعت بعدش سنگک تازه رسید که من یه لقمه با پنیر و سبزی خوردم و نیم ساعت بعدش نصف قالب پنیر و یه سبد بزرگ سبزی و یکی و نصفی سنگک منهای اون یه لقمه که من خوردم ناپدید شده بود. دو ساعت بعدش گفت بیا شام بخوریم. گفتم من سیرم. اونم نشست یه بشقاب سبزی پلو خورد با دو تا ماهی قزل آلا و یه کاسه کوفته که تو آبش نون خورد کرد و سالاد و سبزی و ماست و ترشی و نوشابه و یه ظرف حلوایی که همسایه آورده بود! بعدش هم یه لیوان چای خورد با شکلات مغز دار چیچک و یه پرتقال و یه خرمالو. چرا فکر میکنه فقط بستنی اذیتش کرده؟!!! که یهو میگه اینقدر نخور شب تاب جان چاق میشی!!!!!!!!!!
ابولفضلللل!
باور کن!
شبی جون چاق شدی با این وصف...اگه شنا نبود که ...:-)
من چاق شدم با یه بستنی و یه لقمه نون پنیر؟! :(
منظورم حرص خوردن بود :-)
:(
سلام
خوب هستید ؟
حتما هرانچه خود میخورده را بحساب شما گذاشته اره؟
احتمالا حتما!